مرقومات

شهادت یک نیاز است

مرقومات

شهادت یک نیاز است

این روزها مشهد شده است مرکز ثقل قلب های تمامی مسلمین...
این روزها در مشهد آدم حس و حال بهشتی را دارد...دوست دارم همیشه مشهد همین طوری باشد...پر از صدای حسین حسین...زهرا زهرا..رضا رضا...علی علی... مگر بهشت قرار است غیر این باشد... مگر صدای زنگ در بهشت یا علی یاعلی نیست...پس اینجا مشهد است... بهشت این روزهای جهان...
این روزها گاها که پیش می آمد، سعی می کردم بیام بین دسته های عزاداری که به مشهد می آیند...فقط نگاه کنم با چشم ثبت کنم..
گاها در مسیرها که به کاروان های پیاده برخورد می کردم، شور و عشقی می دیدم که نبودش رو در خودم حس می کنم...

حال و هوای کاروان های پیاده لحظات نزدیک به حرم...مگر می شود دعایشان مستجاب نشود... از شناختی که دارم بعید است..
مادرهمینطوری دعایش مستجاب است... مادر عکس را ببیندید چطوری دست ها را به آسمان بلند کرده ...موقعی که اینا رو می دیدم بالاترین حسرت ها دلم را پر می کرد...

جوانانی که لحظات حضور در کنار معشوق خود را به یکدیگر تبریک می گویند...این گریه ها بدون روضه است و بی اختیار از ملاقات با معشوق است... اینها خستگی را از تن بیرون می کند...
نزدیکی حرم کاروان های پیاده حال و هوای عجیبی داشتن من فقط ایستاده بهشون نگاه می کردم و دقایقی حسرت می خوردم..
 (برای دیدن سایز اصلی عکس بر روی آن کلیک بفرمایید..)




( دست های مادری که دارد دعا می کند..زیبابود.. فوق العاده...جضرت زهرا سلام الله علیها خریدار این دعاهاست)


قدم های آخر مادری که سراپا عشق و شور است... ارزش این قدم ها خدا می داند..

اتفاقا داخل قطازشهری هم صحبت با 3 تا جوون شدم که فکر کنم ازمنم کوچیک تر بودن...من در ظاهر خیلی خیلی از اونا مذهبی ترم...اما عشقی اونا رو 200 کیلومتر پیاده کشونده بود به سمت مشهد...سختی پیاده روی که در سرماهای عجیب امسال قابل درک نیست.. پس من قدمهای بسیاری از اونها در این عشق عقبم...چون عشق باید انسان رو به حرکت دربیاره تا عشق حقیقی باشه..
صحبت های جالبی داشتن با همان لهجه خودشان...منم به بهانه های زیادی سعی می کردم فقط باهاشون هم صحبت بشم...بالاخره نفس زائر پیاده امام رضا علیه السلام نفس عجیبی است...

دستهای زنجیر زنی رو که می بینیم چند دقیقه ای همینطوری نگاه می کنم و حسرت تمامی وجودم را برمی دارد و گریه حسرت از چشم هایم سرازیر می شد...

این هیئت دل نشین ترین و بهترین عزاداری رو داشتن... زنجیرزنی شون عالی... مداحی عالی ... فوق العاده بود...)


زیبایی زیادی این روزها توی مشهد می دیدم... تا امسال فرصت نشده بود...البته برخی از عزاداری ها که ناشی از جهل ها بود هم ناراحتم می کرد و غصه تمام وجودم رو می گرفت...

 مردم که در خلوت هایشان  که سر را به زیر می انداختن و بر مصائب ائمه اطهار علیه السلام آرام آرام مناجات می کردن و گریه می کردند...
این گریه ها نظام را از هر کارفرهنگی سیاسی تشکیلاتی ما بیشتر حفظ می کند...
می خواهم بگویم از صحنه هایی که این روزها می دیدم اما توان بیش از این دیگر نیست...

پ ن: آقاجان به حق مادرت زهرا سلام الله علیها نمیخوای ما رو به آرزویمان برسانی..خدا میدونه چن وقتیه خیلی دلتنگم...هر کدام از این شهدای مدافع رو که میارن کل وجودم پر از آه و ناله و حسرت می شود...
پ ن: این روزا ... روزای عجیبی در زندگی اهل بیت علیه السلام است... روزهای بعد پیامبر صلوات و سلام الله علیه...روزهای آتش زدن در ...روزهای در دیوار و بزرگترین بانویی که فدای ولایت شد ...دلم گرفته تازه...گاهی اوقات اتفاقات را مجسم میکنم و در ذهن خودم تصویرسازی ... مگر آدم چقدر شقی باشد که با فاطمه زهرا سلام الله علیها اون کارا رو بکنه..
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۹/۱۰
مجتبی مرادی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
-->